عليعلي، تا این لحظه: 13 سال و 3 ماه و 28 روز سن داره

علي هديه آسماني

بدون عنوان

وقتي علي جون بيداره تقريبا مي تونم بگم هيچ كاري نمي تونم بكنم. آشپزي بخوام بكنم ميگه منو بشون كنار اجاق گاز شعله رو هم روشن كن. جارو بخوام كنم ميگه بده من جارو كنم ظرف بشورم هم همين طور پاي كامپيتر هم نمي تونم بشينم . شبا كه مي خوابه تا ساعت 3 يا 4 بيدارم و كارهامو ميكنم . به خاطر همين كمتر ميرسم بيام و از كارهاي قشنگ علي جون بنويسم. مامان و بابا : علي جون ، هاپو چي ميگه ؟ علي : هاپ هاپ هاپ پيشي چي ميگه ؟    علي ( صداشو نازك ميكنه ) : مو   مو    مو ببعي ميگه     علي : بَ بَ        دنبه داري     علي : نَ نَ ...
27 ارديبهشت 1391

روز مادر مبارك

تقدیم به آنی که بهشت زیر پایش جا دارد                 به مادرم...                           که مهرش تا ابد در دلم جای دارد. تو بهترین گل، میان شهر گلهایی                 تو رنگ آفتابی،                         شب که می رسد، مثل ستاره، &...
27 ارديبهشت 1391

‍ژله بازي

تا ظرف ژله رو ميبنه ميخواد دست بكنه داخلش و باهاش بازي كنه ولي دوست نداره بخوره.  به ما هم تعارف ميكنه ... بماند كه ميز رو با چه سختي تميز كردم. ...
19 ارديبهشت 1391

بدون عنوان

  چه دعایی کنمت بهتر ازاین   که کنار پسر فاطمه (عج) هنگام اذان سحر جمعه ای از سال جدید پشت دیوار بقیع قامتت قد بکشد دردورکعت به نمازی که نثار حرم وگنبد برپاشده ی حضرت زهرا (س) بکنی.   تعجیل درفرج آقا امام زمان (عج) صلوات     ...
6 ارديبهشت 1391

حرف زدن علي جون

خيلي دوست دارم علي جون زود حرف بزنه. ولي بيشتر با خودم تنهاست . يه مدت سي دي ايروبيك ميذاشتم . بعد از چند روز به ريتم خانم مربيه ميگه هك دو سه چاااا ( يك دو سه چهار ) سارا ( دختردايي علي كه علي خيلي دوسش داره ) ماما ، بابا ، آبه ( آب ، شير و .... ) ، جيز ( داغ ) ، آب بزي ( حمام ) ، هسي ( مرسي وقتي چيزي بهش ميديم يا بهمون ميده ) ، نه (نه)  او ( تلفن ) خيلي هم باباييه و صبحها كه بابا ميخواد بره سركار بيدار ميشه و دنبالش گريه ميكنه . از يك سالگي توي اتاق خودش ميخوابونمش و البته چند بار بهش سر ميزنم ولي بعضي وقتا گريه ميكنه و نصف شب ميارمش پيش خودمون مييخوابونمش. يه روز هم كه ساعت 9 بيدار شد و نگاه به بالش كنارش كرد و زد زير گ...
6 ارديبهشت 1391

جاهايي كه علي با گريه از كنارش رد ميشه!

چند جا تو خونه هست كه كنارش نميشه رد شي و علي گريه نكنه .  يكي اجاق گاز كه حتما بايد بشونمش روي كابينت تا آقا آشپزي كنه . اول به هود اشاره ميكنه كه روشنش كنم . بعد به پيشبند اشاره ميكنه كه تن كنم . خلاصه علي آقا شده سرآشپز و منم كنيز مطبخ سرا! قوطي چاي رو برميداره و اشاره ميكنه به فلاكس چاي كه سرشو باز كن تا چاي خشك رو بريزه داخلش. وقتي ميخواد به ظرفاي روي اجاق گاز دست بزنه ميگم داغه اشاره ميكنه به دستگيره كه بهش بدم. ماشين لباسشويي اول برنامه شستشو رو انتخاب ميكنه و بعد كليد استارت رو فشار ميده و اگه هم روشن نشه  به سه راهه نگاه ميكنه و دكمه صفر و يكش رو  روشن ميكنه. قفل كودك رو ميزنم تا ماشي...
6 ارديبهشت 1391
1